زیستِ اکثر مردم جهان در این روزها پیوندی عمیق با فوتبال و مسابقات جهانی آن یافته است. میخواهیم از زاویهای دور از هیاهوی فراگیر این روزها، به این ورزش و جام جهانیاش بپردازیم و دربارهی نسبت خود با این پدیدهها و تأثیر آنها بر زندگیمان بیاندیشیم. این تأمل، نه تنها برای ما به عنوان مسلمان بلکه برای هرکس که بخواهد زیستی معقول و انسانی داشته باشد، ضروری است البته ممکن است برخی حرفها هرچند واقعی، تلخ باشند پس شنیدن این حرفها نیازمند اندکی شجاعت و تحمل است.
سبک زندگی
شیوه زیستن، از مجموعهای از باورها، نیازها و حب و بغضها نشأت میگیرد و مجموعهای از مناسک خاص را در پی دارد. از این میان، نیازهای نوعی، میان افراد بشر یکسانند و آنچه اختلاف در سبکهای زندگی را موجب میشود باورها و تعلقات (حب و بغضها) هستند و دین مجموعهایست که باورها، تعلقات و مناسک خاصی را به ارائه میکند تا پیروان خود را به سوی هدف و آرمانش راه نماید. بنابر این زمانی میتوان یک فرد را به معنای کامل، متدین به اسلام دانست که به تمامی الزامات قلبی، بینشی و رفتاریِ آن پایبند بوده و در این راه سلوک کند و به سمت آن آرمان هدایت یابد. یعنی تا سبک زندگیِ کسی اسلامی نباشد نمیتواند با اطمینان خود را مسلمان و مؤمن بداند. با توجه به این همه، غایت اجتماعی یک آیین، گسترش سبکِ زیستی آن آیین در سطحِ پیروانِ خود بلکه غلبه دادن آن در گسترهای هرچه وسیعتر برای القاء خود بر همهی مردمان عالم است. و این، محتوای کوششی است که در کارزار عالمگیر دو جبههی حق و باطل در جریان است؛ نبردی که از ابتدای تاریخ بوده و در این آخرالزمان میان تجلیات اسلام ناب محمدی (صلیاللهعلیهوآله) و سردمدارانِ ظلمتِ مدرن، تبلور یافته است.
اما سلاح این دو خصم در این نبرد چیست؟ ماهیت سلاح در یک نبرد تمدنیفرهنگی، تابع هدف و ماهیت فرهنگهاست. سلاح تمدنِ مدرن، غفلت و جهل است و در مقابل، سلاح فرهنگ اسلامی، تذکّر و بصیرت. زیرا هدف افسران مدرن، استثمارِ جوامع و بهرهکشی از ایشان برای استمتاع هرچه بیشتر خود است. ولی آرمان ائمهی مسلمین، بیداری جوامع و راهیابی حداکثری ایشان به سعادت و فلاح در سایهی عدالت است.
جایگاه ورزش در سبک زندگی
هریک از دو فرهنگ حق و باطل، با توجه به هدف و ماهیت خود، نگاهی متفاوت به مقولهی ورزش دارند و در تلاش برای بازتولید ورزشهایی متناسب با تمدن خود و گسترش آن در سطح جهان هستند بنابر این در هر یک از این دو فرهنگ، باید به دنبال نوعی خاص از ورزش و نگرش به چیستی، چرایی و چگونگی ورزش و توابع آن بود. پس ورزش نیز مانند دانش، اندیشه و اخلاق قابل تقسیمبندی به اسلامی و مدرن است. برای مثال، هدف اسلام از ورزش، پاسخگویی به نیاز سلامت جسمانی و تحرک در محیطی است که سرشار از جوانمردی و دیگر فضائل اخلاقی و معنوی باشد. در واقع، هیچیک از الزاماتِ بینش اسلامی در این ورزش فراموش نشده است. توجه به آسیب نرسیدن به ورزشکار، رعایت کرامت انسانی و مقولاتی این چنین در این نوع ورزش، مورد لحاظ است علاوه بر آنکه تلاش دارد تا از ورزش، بهرههای لازم و مشروع دیگری چون آمادگی نظامی نیز بُرده شود.
در مقابل، ورزش مدرن برای اهداف دیگری به وجود میآید به گونهای که غفلتزایی و خودمحوری، عناصری اساسی در این نوع از ورزش هستند که برگرفته از اومانیسم، سکولاریسم و خوی سلطهجویی در تمدن مدرن است. بسیاری از این ورزشها و شاید اکثر آنها نه تنها سلامت جسم و روح را به طور جامع لحاظ نمیکنند بلکه مضرات روانی و جسمانی فراوانی در پی دارند. اقتضای ساختاری این نوع از ورزش، وجود تماشاگرانی است که آمدهاند تا حیثیت خود را به یک ورزشکار یا یک تیم، گره بزنند و برای چیرگی او بر رقیبانش تلاش کنند تا با پیروزی او، خود را در اوجِ قدرت و مستیِ استعلاء ببینند و دیگران را در حضیض ذلت و درماندگی. خاصیت ورزش مدرن قهرمانسازی است. تماشاگران برای کسب سلامت و نشاط روانی به ورزشگاه نمیروند. آنها میروند تا فشارهای روانیِ حاصل از نابرابریها و نارساییهای ساختارهای مدرن را از خود، تخلیه کنند و خستگیِ بَردگی برای زرسالاران را برای ساعاتی به فراموشی بسپارند. آنان میروند تا در خیال، خود را به قهرمانان گره بزنند و با پیروزی و قهرمانی آنان خود را در دنیای خیال، قهرمان و پیروز بیابند تا از سرخوردگیهای زندگیشان بکاهند. ورزش مدرن، یکی از قویترین افیونهای تودههای مبتلا به مدرنیسم است. از سوی دیگر، عدهای اجیر میشوند تا با نمایش قهرمانیِ خود در ورزشگاه و با سرگرم کردن تماشاچیان در دورن و بیرون ورزشگاه، خواستهی سرمایهسالارانِ استیلاجو را تحقق بخشند. این قهرمانان و ستارگان نیز فریبخوردهاند. آنان نمیدانند کارگر چه کارخانهای شدهاند. آیا تا به حال اندیشیدهایم که چرا بسیاری از باشگاههای بزرگ فوتبال در چنبرهی صاحبان یهودی و شبهیهودیاند؟ حقیقت آن است که ورزش مدرن، وسیلهی یک استحمار عظیم است برای استعمار مردمان جهان و بدون این استعمار، تمدن مدرن برپا نخواهد ایستاد.
و اما فوتبال
زمانی کسی از عزیزان میگفت: «عجیب است که اوج همهی ورزشها در المپیک، نمایان میشود ولی در فوتبال، ارزش جام جهانی از المپیک، بیشتر است.» و از چرایی این عجیب میپرسید. پاسخ این است: فوتبال جامع جمیع صفات ورزش مدرن به شکلی گسترده و درهمتنیده است. پس برای استعمارگران که صاحبان شبکهی رسانهای مسلط بر جهان نیز هستند، ارزش آن را دارد که به طور ویژه به آن بپردازند و در راه ترویج و تبلیغ آن، هزینههای سرسامآوری را متقبل شوند. تا جام جهانی آیینهای تمامنما باشد برای هرآنچه یک استعمارگر میخواهد. این مستطیل سبز و توپ گرد، علاوه بر چند صد میلیارد سودی که برای غولهای زرسالار جهان دارد، در این چند روز، چند میلیارد انسان را به خود مشغول میکند و در این غفلت، هر چیز دیگری در هر گوشهی جهان حتی در محل بازیهای جام جهانی اتفاق بیفتد، آنچنان که باید مورد اعتنا نخواهد بود.
فوتبال، ورزش پیچیدهای است و شاید عجیبترین مناسکی که تمدن مدرن توانسته آن را تولید کند. فوتبال خصوصاَ در پرتو جام جهانی، یکی از بارزترین تجلیات زندگی دنیاست: «اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاماً وَ فِی الْآخِرَةِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ مَتاعُ الْغُرُور. (حدید/ 20)» یعنی تبلوری از بازی و بیهودگی و زینت و تفاخر و رقابت در اموال و جمعیت. این زندگی، چیزی جز فریب نیست. کسانی چون من، سالها با فوتبال زندگی کردهاند، نفس کشیدهاند، خوابیدهاند، رؤیا ساختهاند، عشق، دغدغه، دشمنی و دوستی را با فوتبال تجربه کردهاند. فوتبال، بهترین گزینه برای معرفی ورزش مدرن است نه حتی فوتسال یا فوتبال ساحلی. فوتبال ورزشی است به شدت رقابتی و خلّاقانه و البته گروهی. از سوی دیگر قوانین آن، نسبت به خیلی چیزی ساکت است و این، زمینه را برای خیلی چیزها آماده میکند. در فوتبال میتوان به شهرتطلبی، غضب، شهوت، خشونت و ... میدان داد. شاید بتوان در فوتبال نوعی لیبرالیسم را مشاهده کرد. فوتبال، یک ورزش گروهی است پس میتوان آن را به عنوان نماینده یک ملت، جا زد و آتش منحوس وطنپرستی را در آن شعلهور ساخت. اینگونه، مردمان عالَم را به جان یکدیگر انداخت و حب و بغض آنان را در دست گرفت تا مثلاً حسِ نفرت را میان مسلمانان دو کشور ایجاد نمود. مثلاً ما سالها نسبت به هر آنچه رنگ و بوی بحرین داشت تنفر داشتیم زیرا بحرین در یک بازی مقدماتی جام جهانی مانع از ورود تیم ایران به جام شده بود. امروزه نگرش بسیاری از نوجوانان و جوانان کشور نسبت به کشورهای جهان از طریق فوتبال شکل میگیرد شاید آنها از اسپانیا هیچ ندانند اما رئال مادرید و بارسلونا و فوتبالیستهای اسپانیا را میشناسند. کسانی را میشناخم که به واسطهی علاقه به یک یازیکن، به تیم باشگاهی و تیم ملی او علاقهمند میشدند و از سوی دیگر با رقبای آنان، دشمن و همهی مسائل دیگر را تحت شعاع این دوستی و دشمنی قرار میدادند حتی مسائل سیاسی را.
آیا به راستی تیم فوتبال یک کشور، نمایندگان مردم آن کشورند؟ خیر. چون ورزش مدرن خصوصاً فوتبال را سرمایهداران، اداره میکنند نه مردم بنابر این نه از لحاظ کیفیت بازی و نه از لحاظ اخلاق و ... نماینده مردم نیستند البته برخی خصال عمومی در ایشان وجود دارد.
سخن آخر آنکه اگر به دنبال اصلاح فرهنگ و تحقق جامعه مهدوی و شکلگیری تمدن نوین اسلامی هستیم باید برای نسبت خود و جامعهمان و رسانهی ملیمان با فوتبال فکری اساسی کنیم.
منابع:
مقالات موجود در آرشیو وبلاگ صهیونپژوه با موضوع فلسفه فوتبال و ... (!)